شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
عید قرباندل بریدم از همه تا جان و جانانم شویدلبر و دلداده ی پیدا و پنهانم شویکوچه کوچه آمدم از انتهای شهر شبتا شعاع روشنی از ماه تابانم شویمن خسی بودم که در میقاتی از دلدادگیآمدم تا مقصد و ماوا و سامانم شویبر سر سوز و شرارِ اشتیاقت سوختمرخ نما تا شعله هایی از گلستانم شویسرنهادم زیر تیغ عاشقی دستور چیست؟همتی کن تا مرام و دین و ایمانم شویجان اسماعیل ها آماده فرمان توستدشنه برکش تا نشان عید قربانم شویکعبه معبو...
بی گمان فلسفه ی قربان سر بریدن نیستدل بریدن استدل بریدن از هر چیزی که به آن تعلق داریددل بریدن از هر چه تو را از او میگیرددر قربان عید جان باختن و قربانی کردن جان خویش در پای خداستعید قربان عید سرسپردگی و بندگی به درگاه احدیت استعید قربان سر بریدن نفس استو پا بریدن از شیطانعید قربانسربلندی ابراهیمآرامش اسماعیلامیدواری هاجرعطر عرفهو برکت عید قربان را برای شما خوبان آرزومندمزندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیمو پاکی چشمه...
کِی که بازت بینم ای منِ بی تو، دور از خویش! _خویی...
چه جوانانی!اسماعیل می بینی؟چه جوانانی!بسیاری شان هنوزصورت عشق را بر سینه نفشرده اند......
قسم به چشم های سُرخت اسماعیل عزیزم،که آفتاب، روزی، بهتر ازآن روزی که تو مُردی خواهد تابیدقسم به موهای سفیدت که مدتی هم سرخ بودندکه آفتاب روزی که آفتاب روزی که آفتاب روزیبهتر از آن روزی که تو مُردی خواهد تابید........