یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
پیروزیِ عشق نصیب تو باد!...
چشمانِ تو شبچراغِ تاریکِ من است...
ا ى یار، نگاه تو سپیده دمى دیگر است ...
امروز بیش از هر وقت دیگر زندهامو نفسی که خون مرا تازه میکند تویی !...
نقش رویایی رخسار تو میجویم باز...
چه بی تابانه می خواهمت...
آغوشت؛اندک جایی برای زیستناندک جایی برای مردن.........
گستاخی خیالم را ببخش که حتی لحظه ای یادت را رها نمیکند...
راست است که صاحبان دل های حساس نمی میرند...بی هنگام ناپدید میشوند!...
ای عشق ای عشق!رنگ آشنایتپیدا نیست......
کیستی که مناین گونه به جددر دیار رویاهای خویشبا تو درنگ می کنم …......