شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
و امید در قلبمان ریشه دوانده...
من کمی گیچ،کمی مات...کمی مبهوتم!زنده ای مرده در این خالی پر تابوتمبه کسی ربط ندارم...به خودم مربوطم!میروم دل بکنم از سر و سامان خودمبار دیگر زده ام دست به کتمان خودم!من کمی نفت...کمی شعله...کمی هم دودم!جاده ای رو به نهایت شده و مسدودم!زندگی جبر عجیبی ست!چرا من بودم..؟که زغالی شده ام بر سر قلیان خودم....نویسنده: همایون بلوکی...
تو انگیزه ی تمام آرزوهامی...
خانواده یعنی عشق، آرامش،انگیزه...
کی فکرشو میکردتو بشی دلیل حال خوبوانگیزه تموم زندگیم......