شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
باز هم خواهم گفت که از آوار ترین قرقره ی بی مادر کَنَفِ درد ،چرا در وسط پیله ی ما تابیده وچه بی رحمانه تار و پود تنه ی شب گوها در سکوتی ابدی مثلِ خدا خوابیده باز هم خواهم گفت که دراعماق رَجِ گندمزار دست هاشور هبوط روی هر ساقه ای از سنبلکان سیب کرموی دوسر زاییده وای از بخت بد دندانها لثه ی تا شریان شیری رنگ درد نشخوار گَلو با مسواک مثل آبِ نمک و زخم نهنگ سند هرزه نبود افقی در گذ...