متن درد و رنج
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات درد و رنج
خسته ام
خزیده چون کبوتری درقفس
درنایی تازه از کوچ پنجره ها از راه رسیده...
گویا پرستویی هستم که به شوق بهار تمام آسمان را شقایق چیده...
خسته ام
انقدر خسته ...
که دلم میخواهد ، خواب ابدی تعبیر پلک هایم باشد...
میدانی ...
دنیا با من نساخت
با ما...
گرنیکا که کامل شد،
به چهرهی زنی گریان فکر کرد...
فکر کرد
فکر کرد
دارد فکر میکند
به چهرهی زنی گریان
و بومی
که خیس و خیستر میشود...
گرنیکا
کامل شده است اما
پیکاسو
دست و پایش را گم کرده
نمیداند
قلممویش کجاست؟!
ما زاده ی دردیم
ارامش سرابی بیش نیست
🌹 آدمیزاد طبیعت و سرنوشت را
مقصر هر چیزی میداند، در حالی که سرنوشت هر کس چیزی نیست جز انعکاسی از شخصیت، احساسات، اشتباهات و ضعفهای او ...
🌈 امید …
دارویی ست که شفا نمی دهد ، اما درد را قابل تحمل می کند !
سیاهی گفت: دنیا را ببین، ظلم و تباهی را
ببین بر این قلبها نمانده جز تعفن را
سفیدی خندهای زد، گفت: ای شبگرد بیتابم
سحر نزدیکتر گردد، اگر باشی تو همراهم
سیاهی گفت: اما درد، در جانم شرر دارد
که هرجا پا نهادم، یاس ره را سپر دارد
سفیدی گفت:...
در خویش شکستم، به نجوایی خموش
لبخند به لب، نقش بر دیوار دوش
امید به خورشید، ولی شب به تن
در سایهی وهمی که شد بیخروش
سیراب نمودم گل پژمرده را
افسوس که خشکید زخم فراموش
بر دوش کشیدم تن مردهای
غافل که نماند از او هیچ هوش
ای مرگ،...
نه این دود
از دودکش است
نه این روشنایی
از خانهای گرم؛
دودِ سیگار است و
سینهی سوختهی یک کارگر
در چهارفصلِ زمستان!...
جسما نه اما روحا استخون هام متلاشی شدن
زیر خروار ها خاک ویرونم و بارونِ هیچ بودنی این زمین و تنی که نیست رو تر نمیکنه.