میدانست شلاق زمستان چه میکند ! با تن لخت میدانست اما اعتنا نمیکرد ؛ به ناز و ادای نارنجی برگ ها درختی که دل در گردی شکوفه ی بهار نهاده بود ...
زیباست از تو نوشتن,از تو گفتن وقتی ماه حسود بر لب پنجره هرشب مرا نگاه میکند و من بی اعتنا به تو فکر می کنم