دلم گرفته کنارت کمی قدم بزنم دوباره تار دلم را به صوت بَم بزنم دلم گرفته بگیرم دوباره دست تورا وسرنوشت خودم را خودم رَقَم بزنم نمیشود که فقط در خیال عاشق بود چگونه وقت نبودت، زعشق دَم بزنم عجیب نیست که از دوریت شبی اشکی به دیده ام بِنِشانم...
عاقبت انتظار می کُشد مارا این دل بیقرار می کُشد مارا با لبت میشَوَد کنار آمد چشمهای خُمار می کُشد مارا دیر کردی ،نیامدی ،به خدا غصه ی بیشمار می کُشد مارا چمدانی که بسته ای به کنار رفتنت بی گُدار میکُشد مارا حکم تیرست دوریت انگار آتش و اختیار...