متن انگشت نما

آن قَدَر حرف دراین سینه تلنبارشده
که دلم مثنوی« مخزن الاسرار » شده
ترسم این است که انگشت نمایت بکنم
بس که در هر غزلم ، اسم تو تکرار شده
ترسم این است که یکباره ببینم در شهر
خبر عاشقی ام ، سرخطِ اخبار شده
رفتنت زلزله ای بود که...

انگشت نما

من مگر مال که بودم که صدایم کردی؟
تو به دنبال چه بودی که رهایم کردی!

ذره ای بیش نبودم که خودت می دانی
هرچه بودم تو سرشتی و جدایم کردی

من که دنبال سرافکندگی خود بودم
تو چرا وارد این چون و چرایم کردی

غافل بود و...

کاش
جای ماه بودم
انگشت نمای شب تو

دکمه های شب وا
ماه
انگشت نما