متن رفتنت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رفتنت
قابی که روی دستِ چپم خواب رفته است
از خوابِ عکسِ «دست نگه دار!»- خسته است
_ قطار،
رفتنت را
وقتی که جار زد..
ساعت دیواری خانه
یک قدم راه نرفت
پنجره
به کسی سلام نمی دهد
حتّی،
شنیدم
رودخانه شهر
به کوهستان بازگشته..
ببین
"دوری ات"
با ما چه کرد
رفتی
و
دنیام شده؛
متروکه ای بی سَرنشین.
به یاد پدرم🖤
مثل چمدانی سنگین و بی چرخ
روحم را می کِشید کفِ خیابان
کار تمام بود
«بمان هایم» رفتند...
خراش های صدایم را جمع کردم
و سختِ سخت گفتم: خدا...خداحافظ
«آرمان پرناک»
وقتی
قطره قطره
قدم بر می داشتی
نمی دانستم
در چشم هایم داری ابرِ پُرخالی می کاری
امروز
به هر چه می نگرم
باران می بینم!
«آرمان پرناک»
درتماشای
رفتنت
خنده ازلبهایم گریخت
جاده ،
تنهایی ام را
به بیراهه کشید
هنگام کوچ آفتاب وُ
عبور عابران
دلتنگی هایم
تماشایی ست
حال درنایی را دارم
که بالش را
توفان غربت
شکسته بود
علی مولایی
مگر میشود بعد رفتنت زیر بارش ممتدخاطراتت درکوچه افکار ؛ با چشمهایم بدون چتر داشتنت قدم زد وخیس نشد...
عید آمد امّا بی حضورت غرقِ پاییزم
در زیرِ آوارِ غمت،از هیچ لبریزم
میگردم امشب کوچه های خاطراتم را
من بی تو یک آواره در سرمای تبریزم
موهای تو بر شانه ام مثلِ گسل بودند
باد آمد و چون زلزله بر جانم افتادی
با انقلابی که تو در قلبم به...
سادگی بَسه ،که عاشق تو بودم
منی که، دِلواپسم ،گاهی حَسودم
عَطر تو، اَلکل شده بویی نداره
رفتنت خاکسترِ ،این ته سیگاره
بدون با رفتنت، حِسِت رو کُشتم
خاطرات خوبتم ،با تو سوزوندم
نه دیگه ،چشمای تو، واسم قشنگ نیست
نه دیگه، قلبم واسه، اون روزا تنگ نیست
من دیگه...
عزیز نخواه بگویم از آنروزی که زرفتنت خبرآوردند
حالم به سان یعقوب که به دروغ برادران پیراهن آوردند
عزیز نه؛ به من زتو دوستان خبرخونین تر از پیراهن آوردند
یوسفم گویند عزیزمصری اما از دلت خبری دیگر آوردند
✍️ رضا کهنسال آستانی
می روی
اما میدانی با رفتنت
نیمه ی وجودم را با خود میبری
دریغا از اینکه نزد تو شکایتی کنم
اما به من قول بده
در دوری من مراقب وجودم باشی
فاجعه رفتنت
داغ تر از هرم مرداد
و زنی
که باد را
پشت پنجره
اوووووو می کند
-مریم جوکار دلآرام
بعید نیست،
بعد از کوچ تو
هیچ درختی سرفه نکند
بعید نیست که چرت گنجشک با عطسه ی
برگی نپرد
اما...
از من بعید است
که رگ خواب یک شهر را
دست بدست کنم
تا دهان خیابان پر از چشم شود
حالا می بینی که
انتظارت دل انگیز تر از...
آن قَدَر حرف دراین سینه تلنبارشده
که دلم مثنوی« مخزن الاسرار » شده
ترسم این است که انگشت نمایت بکنم
بس که در هر غزلم ، اسم تو تکرار شده
ترسم این است که یکباره ببینم در شهر
خبر عاشقی ام ، سرخطِ اخبار شده
رفتنت زلزله ای بود که...