چهارشنبه , ۱۸ مهر ۱۴۰۳
نیامدی ابرها در تن ام بارانی شدند...
هیچ نقاشیمثل من آه نکشید بی آب و رنگ...
نه زمینینه اسما نی ،سفر باتور چشم های تو زیباست ه و ا ی ی// _نادر نیک نژاد...
ابرییا ابریشمماه بی روسری زیباتر است...
درختی در خیابانسر تکان می دهدشاعری،پشت کرکره ی خیالدنبال استعاره می گردد....
میجیک میجیک. شبا پایم.ترسمه تی کشه تانخواب خورهِجاواشانهبرگردان شعر به فارسیمژهپشت مژهشب رامی پایم.می ترسمخواب برای خودشجاپهن کندمیان اغوشت....
اسمان می جانمازه ماه می مُهر تا تو نائی میجیک میجیک ستا رانه تزبه زنم اسمان سجاده ی من است ماه مُهرم تا تو نیا یی مُژه مُژه ستاره ها را تسبیح می زنم ...
تا می توانستی دل ام راورق زدیمن حتی یک بار دستهایت را نخواندم //ترجمه //تاتانسی می دیلا ورق بزئیی من حتی ایوارتی دسانه نخواندم //...
دشت پیران بکانده جاده پابراندهکوه علم دارابر گولاب پاش ماه سیا دوکوده زنجیل ستاره به دوش افتاب ره ِدسته بردان درده //ترجمه دشت بی پیراهن جاده پا برهنهکوه علم دارابر گلاب پاش ماه سیاه پوش زنجیر ی از ستاره برشانه . برای افتاب دارندهیئت می برند //...
مادر تمام روز را درد می کشید گاهی که خسته می شد ازگنج حوصله می گفت :امان ازدست این دردها ازدرد این دستها //...
می ترسم از انگشت های موذی باد که یک شب،به تار موی تو بپیچد و تو از خواب های طلایی ام بپری من میان نت های خیالی خاموش...
انگشت هایت رامشت کن بگذاریک بارهم که شده قلب ات را ببوسم...
دیر آمدی کناردریای من سیراب شده ام...
از رفتن نگو نه یک دل نه صد دل بیدل می شوم ...
دانه دانه اشک می ریزدخنده خنده دل می چیند چمدان چشم هایش پرازاسباب بازی ست....
زیر پوش یا زره پوشچشم بسته زیر لبخندش رفته ام...
سالی که پدردنبال یک لقمه نان انقدر ز م ی ن م ی ن م ی ن خورد سیر شد...
رمه ی رویاها ا و ا ر ه زوزه وهم پشُت سر دربیابان تنم حسی هی هی می کند//...
خاطره ها ، ازچشم نمی افتند با ر ا ن که می بارد تازه تر می شوند ...
گفتی تنها صداست که میماندنیستی که ببینی صدا چقدر تنهاست...
سالی که روبرو عکس پشت سر عکس ادم خجالت کشید ظاهر شود...
امسال برای آرزوهایمچیزی نبافتمآنقدر بزرگ شده اندکه من، تنها چشم پوشیدم...
سالی که پدردنبال یک لقمه نان انقدر ز م ی ن م ی ن م ی ن خورد ترکید...
گفت : افسوسخود کار سرخت را گم کرده ای گفتم : کاش چشم های تو آبی بود....
قرار بود شانه باشددست به قیچی داد...
پا بود/پدر.../هر کجا/گم می شد/دست...
تنور می سوزد ترازو اه می کشدما،هرغروب بایک بغل داغ سنگک به خانه بازمی گردیم .//...
سال تازه شدما ساعت به ساعتبند عوض می کنیم...
کاشجای ماه بودمانگشت نمای شب تو...
دلمپر از رسیدن استدلواپس افتادنام نیستی،تو به فکر سبدی!...
غم را غمفرا می گیرد وقتی که نامام را می شنوَد...
پاک نمی شود خونی که پاک است.دست ات را به گردن دستمال نینداز ...
خشکیدهدریا میان نفت ماهی ،دودی شده...
نمیخواستم تنهایی را به تن کنم خودت بُ ر ی دی...
باد کُلاه ام رابرداشت موی سرم اما روسفید بیرون امد...
درخت آزاد هم یک روز هیزم می شود.طوری بسوز داغ بگذاری روی آتش....
نه خواب نه بیداری دنیا با انتطار و بیقراری زیباست...
بیدار شو پیراهن خمیازهات را پاره کن با یک پیمانه افتاب چُرتات رااب بکش...
کوچه به کوچه تمام روز را رقص پا می کند پدر باپارو //...
پاک نمیشود خونی که پاک استدست ات را به گردن دستمالنیانداز...
فریزر هم بو می دهد...
امسال هم نمک سود کردم ارزوهایم رابا دو پیمانه ا ش ک...
پل شدم که از تو بگذرم رفتی اما نه از رو!...
قسمت ما این نبودتن هایی را به تن کنیمخودت بریدی...