یه سگ داشتیم بابام گذاشتش تو گونی بردش بیابون که ولش کنه ! عصرشد بابام نیومد مامانم زنگ زده میگه : کجایی سگه دوباره برگشته! بابامم میگه: بپرس ببین از کجا اومده من گم شدم
خدا جون... به بابام بگو دلم براش خیلی خیلی خیلی تنگ شده روح تمام پدران آسمانی شاد و یادشان گرامی. پدرانی که در قید حیاتند سایه شان برقرار باد.
بابام زنگ زده میگه روزت مبارک! میگم بابا روز مادره! میگه تو مادر همه بد بختی های منی
به بابام میگم یه شعر بگوحرف دلت باشه میگه مثل یک رود که به دریاچه غم خواهد خورد حالم از دیدن روی تو بهم خواهد خورد
کاش یکی پیدا میشد منو یه سورپرایز میکرد یکم خوشحال بشم. آخرین باری که یکی سورپرایزم کرد حدود ده یازده سالم بود بابام چون معدلم خوب شده بود برام یه دوچرخه ی بزرگ خرید خودش سوار میشد
کم کم بابام داشت بیرونم میکرد از خونه که یارانه شد ۷۲ تومن دیگه کامل قراردادم تمدید شد و تا چند فصل دیگه تو خونه موندگار شدم
همسایه هامون داشتند دعوا میکردند اولی گفت: گوه بخور مرتیکه اون یکی جواب داد: خودت گوه بخور بابام گفت: اینکه دعوا نداره هرکدومتون نصفش رو بخورید سریعا آشتی کردند بعدش ۲نفری افتادند دنبال بابام
اومدم به بابام میگم امروز ۹ کیلومتر دویدم برگشت گفت ماشالا مردم دکتر مهندس تربیت کردن ما اسب تحویل اجتماع دادیم @Not_Sheep
بابا دعا کن تموم شه دردم شب تا صبح از درد خون گریه کردم بیا بغلم کن تا من دورت بگردم بابام به قولش عمل می کنه میاد و منو باز بغل می کنه امشب مهمون دارم مهمونم ماهه تا سحر بیدارم بابام تو راهه