متن رود
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رود
بارها
مثل رود
از خود خزیده ام
سنگ به سنگ
ماهی به ماهی
اما
نهایت
آنچه با من ماند
در خود خزیدن بود...
«آرمان پرناک»
اندوهِ سفت و سختی،
چپِ سینه چسبیده
که با هیچ چیز
که با هیچ کس
پاک نمی شود
حتی شما رودِ عزیز!
«آرمان پرناک»
من می روم
و شما به او بگویید: دیگر مرا نخواهد دید!
من خواهم رفت و زمان رفتنم
چون رود می روم
رود هم آبش را به پشت سر، باز نمی گرداند.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
هر چقدر دوست داری
جلویم سنگ بیانداز، دریا !
این رودِ بی دست و پا،
سرِ پایان دارد !!
«آرمان پرناک»
پرواز داد
بغض رود را
حباب
زیبا می رود
رود
از کدورت رود
دل به قلاب می دهد
ماهی
رودی
برنخاست از بستر
و دریا
تاابد بی خبر
رودی که می خشکد دگر دریا نخواهد شد
آیینه یی که بشکند زیبا نخواهد شد
چشمی که با این قطره های اشک عادت کرد
حتی برای لحظه یی تنها نخواهد شد
با اینکه آرامم ولی درگیر توفانم
راه نجاتی بعد از این پیدا نخواهد شد
من زاده ی کابوس های...
اشتباه می کنند بعضی ها
که اشتباه نمی کنند!
باید راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دریا می رسند
بعضی هم به دریا نمی رسند.
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!
مرداب به رود گفت؛ چه کردی که زلالی؟
جواب داد
گذشتم
جاری اند،،،
--در من!
هزاران رودِ خروشان...
که در گذر از کناره ی تو
راهِ دریا را
گم کرده اند...
لیلا طیبی (رها)
ماه
همخوابه ی مرداب هاست
و نه رود...!