پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
رد آواربه فرض آنکه چشمت مهلت انکار نگذاردمجالی را برای فرصت زنهار نگذاردچنان مست فریبایی کند اوضاع مجلس راکه جایی را برای خاطری هوشیار نگذاردتو میدانیکه درد برکه ی مدیون باران راکسی پای حساب مرغ بوتیمار نگذاردزلیخا! با خیانت آبروی عشق را بردیبگیرم ردّی از تو پیش بوتیفار نگذاردعروس مصر هم باشی به رسوایی نمی ارزدخدایت را بگو تا پرده بر اسرار نگذاردبه بوی ننگ بدنامی بگو اسپند آتش رااز این پس در میان حجره اش عطار ن...
دنیای بی امن و امانبردار از دوش من این بارگران راآتش بزن بدنامیِ نام و نشان راآشوب برپاکن که حیران تو باشمویرانه کن دنیای بی امن و امان رابا تلخ و شیرینی که عمرم را هدر داد دیگر نمیخواهم بد و خوب جهان رامی شد اگر بر بازوانم سر گذاریمی گفتمت یک بار دیگر داستان رااز یاد خود بردی و من هرگز نبردمبا خود بحز حال و هوای شوکران رارفتی و شستی زیر باران بهاریاز خاطراتم خنده های آسمان رامن تشنه جام شرنگ ارغوانمبگذار...