دنیای بی امن و امان
بردار از دوش من این بارگران را
آتش بزن بدنامیِ نام و نشان را
آشوب برپاکن که حیران تو باشم
ویرانه کن دنیای بی امن و امان را
با تلخ و شیرینی که عمرم را هدر داد
دیگر نمیخواهم بد و خوب جهان را
می شد اگر بر بازوانم سر گذاری
می گفتمت یک بار دیگر داستان را
از یاد خود بردی و من هرگز نبردم
با خود بحز حال و هوای شوکران را
رفتی و شستی زیر باران بهاری
از خاطراتم خنده های آسمان را
من تشنه جام شرنگ ارغوانم
بگذار بالای سر من نوش جان را
جاری کن از چشمان خیسم زندگی را
پروانه شو بال و پر نصف جهان را
معصومی، ۹ فروردین ۱۴۰۱-رامسر
ZibaMatn.IR