شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
موج می زندبر کلافگی خیابانحضور خسته ی آفتابشهر پر از ماهی هایی ستکه تا ارتفاع هزار پا از سطح دریادر آکواریوم آرزوهای شانبرج می سازندیک نفر در خیابان فریاد می زند :باید در ابرها شنا کرد-بارما شریبی- خیابان تشنه ی زمین خوردن است...
میخواستم تو دلت برج بسازمدیدم شهرداری اومده میگه اینجا مکان عمومیه!...
به بلنداییبرج باج نمی دهیم خاکستر نشینیبادوستما را ، بس ....