متن خیابان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خیابان
رفتم از خانه به بیرون به خیابانی که
از همان خانه که دیگر شده زندانی که
در دلم آشوب و نم نم باران بزند
سیل از اشکم به جوی خیابان بزند
غرق رویای تو و هرچه که خوانم همه توست
بیگمان هرچه از عشق که دانم همه توست
آمدم تا...
بی تو تنهایی و دلتنگی و این پنجره ها
گر چه باران زد و سبزند همه منظره ها
چتر در دست خیابان به خیابان گشتم
تا که خالی شوم از بغض و غم خاطره ها
آسمان
در خیابان
دست به اعتصابِ ابر زده است
معلوم نیست کدام آسمانخراش
آفتاب به جیب زده !!
«آرمان پرناک»
با شال و با کلاه زمستانی اش، درخت
سرروی شانه های خیابان گذاشته ست
رضاحدادیان ۱۴۰۳/۹/۷
شبانه قدم میزنم و نگاه میکنم به چراغ روشن خانه ها
و فکر میکنم به قصه هایی که از پنجره های شب ، نشت کرده به خیابان
هر جا که میخواهی باش
پنجره اتاقت منم !
علی سلطانی
خیابان ها را،
با گل سرخ کنیم.
نه با خون.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
خیابان های پینه بسته ی تاریخ راست میگویند
امروز دیگر
هیچ پلاکی
ما را به هویت نمی رساند
«آرمان پرناک»
چه رمانتیک است /
رسیدنِ باد /
به مانتوی ((«چشم دکمه ای»)) /
و تاکسی های شهر /
که لبِ پیاده رو
یک
به
یک
غش می کنند /
و چه رمانتیک تر است
سکوتِ من
و
سکوتِ خیابان !
«آرمان پرناک»
من ،
دوست دارم ،
باران را ،
وقتی خیابان ،
به تو ختم می شود ،
در پیچ دستانی که،
تفاهم آن را پیچیده است
حجت اله حبیبی
عطر دلتنگی پاییز
خیابان گرد است
کاش
با مهر بیاید پاییز،
که دلم
منتظر سردی یک آهنگ است ..
حجت اله حبیبی
خط پایان
دست در دستم بده تا از خیابان بگذریم
کوچه کوچه زیر چتر خیس باران بگذریم
سایبان ها را رها کن زیر سقف آسمان
شاید از سرچشمه خورشید تابان بگذریم
ماه فروردین گذشت و مژده خرداد داد
تا کنار مهر و شهریور از آبان بگذریم
در قطار زندگانی هیچکس...
❤️🥀
اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم کافه ها به چه کار می آیند؟
و اگر نتوانم بی هدف با تو پرسه بزنم
خیابان ها به چه کار می آیند؟
و اگر نتوانم بی هراس نامت را در گلو بگردانم کلمات به چه کار می آیند؟
و اگر نتوانم فریاد...
در این شهر شلوغ
در این باریکه ای از زمان
میان مردم
میان ماشین ها و درخت ها و پارک ها
میان بیمارستان ها و برج ها
میان خنده و گریه ها
میان درد ها و تسکین ها
در میان باد و باران و برف ها
میان افکار و نظر...
بیا و حلول کن
در خواب عمیق خیابان ها
بر میدان های بی لبخند
که دیریست نامم را فراموش کرده اند
مریم گمار
موج می زند
بر کلافگی خیابان
حضور خسته ی آفتاب
شهر پر از ماهی هایی ست
که تا ارتفاع هزار پا از سطح دریا
در آکواریوم آرزوهای شان
برج می سازند
یک نفر در خیابان فریاد می زند :
باید در ابرها شنا کرد
-بارما شریبی
- خیابان تشنه ی...
خیابانی
خالی از رهگذرم
نیست نشانی از من
شاید آن سایه ی دور
من باشم...!!!
(فروغ گودرزی)