گر هم گله ای هست ، دگر حوصله ای نیست...
چرا تو تمام قصه حس رفتن داری؟ تو که همه عاشقانه هاتو از من داری؟
کجا باید برم یک دنیا خاطرت منو یادم نیاره محال مثل من کسی تو این حال بد طاقت بیاره
داری دل میکنی دل میزنی تو کم کم من بهت حق میدم و من حالتو میفهمم نبض احساستو میگیرم و حالت خوش نیست این دفعه نیت من خیره تو فالت خوش نیست داری دل میکنی دل میزنی تو کم کم من بهت حق میدم و من حالتو میفهمم خودم کردم...
یه کاری با دلم کردی به من برگشته احساسم تو آغوش تو که باشم کسی رو من نمیشناسم . . تمام حال خوبم رو به چشمای تو مدیونم یه جوری عاشقم کردی که از دنیا گریزونم .