پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
غریبه، شدی بامنمیدونم چرا هنوز میخوامتبا این که تو رفتی هرجا که باشی میام سراغتتو از من گله داریبگو، بگو آروم نداریبگو چشماتو ببند میام به خوابت…_برشی از ترانه...
چقدر بهت گفتم...که تو خودخواهی و فقط به فکر خودتیمیگی برای من زندگی میکنی...ولی تو فقط برای خودت داری زندگی میکنیمن چشمای تورو دیدمولی تو باز هم دروغ میگی و کلی داستان میبافی!هر بار که بهت نزدیک میشممن را بیشتر از خودت دور می کنیاز تو به خدا گله می کنم_ترجمه ی برشی از ترانه ی عربی...
دارم گله ای از تو که دنیای منیدل دل نکن ای یار تو زیبای منیمن منتظرم با همه ی خاطره هاپاییز شده بیا که رویای منی بادصبا...
گِلِه:چه فریبا شدی عشقم، چه بهت می آید،چش سفیدی، صفتِ نان و نمک نشناسی !«حبیب زنجانی»، حسنلو. زنجان....
دارم گله ای از تو که دنیای منیدل دل نکن ای یار تو زیبای منیمن منتظرم با همه ی خاطره هاپاییز شده بیا که رویای منی-بادصبا...
چو عمر میگذردمثل رهگذری در کوچه های بن بست!آشفته و حیران پی هر ساز زندگی رقص کنان مانده ایم..!در جنگ میان تقدیر و سرنوشت سراسیمه نشسته ایم...!پی هر روز زندگی گهی شاد،گهی غمگینچه درد ها که نچشیده ایم...!کفر است گله کنیم..!اما در این قافله عمرعجب سوز دل ها کشیده ایم..!روزی از سوز نای نِی حرفها شنیدم پی خاطراتش نشستم و سخن گله از زمانه دیدم...!گفتمش بهر چه می نالی!تو که سازت آرامش همگان است.!؛خندید و گفت بشنو از نِی چو حکایت میکنداز زم...
خونین دلِ چون انار دارم از توآری گله بی شمار دارم از توشهریورمان گذشت اما نرسیدمهری که من انتظار دارم از تو...
کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ماست گله از دست کسی نیست مقصر دل دیوانه ماست..!...
گاهی به سرم می زند عاشق شوم از نو از بس که شدیدا گله دارم گله از تو...
گر هم گله ای هست ، دگر حوصله ای نیست......
بودنتونو یادآوری کنید... بی سر و صدا نرید... بزارید بودنتونو حس کنن ک وقتی نبودی همه چی آوار شه رو سرشون... اینطوری بیشتر ب یاد میمونه! اینطوری جای گله کمتره... نویسنده: vafa \وفا\...
ازکنارم که گذشتی من ندانم،که چه شددل آرام و خَموشم سراسر گله شدنه دِگرعقل زِمن بودو نه آن حال خرابدل ودین ،رَفت زِمن،دَر مَنِ مَن وِلوله شدآسمان چشم گشودُ، دِگر باره گریستمن ندانم که چه حاصل از این فاصله شدمن چو فرهاد شدم راهی کوی لیلیتوشه ام بارغمش بودکه بَس خاطره شدبر دل خسته من گرد وغبار تو نشستچهره ام سرخ شدُ راز دلم بر همه شدبا لبانی که میسوخت ز فراقت هر دمنام تو بر لب من در همه جا زمزمه شدآتش عشق توسوزاند خرمن عاشق...
آه ای بارانای خسته از ابر و آسمانبرای که می باریبرای من تنها؟یا از دست آسمان گله داریکه سقوط میکنی؟خودکشی میکنی؟...
هر که از عشق تو پرسید ،به او گفتم شکر... پیش مردم،گله از یار؟! همینم مانده ست......
از زندگانی ام گله دارد جوانی ام!!شرمنده جوانی ام از این زندگانی ام!!...
دو قدم مانده که پاییز به یغما بروداین همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باددل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟ گله ها را بگذار!ناله ها را بس کن! روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود!تا بجنبیم تمام است تمام!...
کوله باری پر از هیچ که بر شانه ی ماست...گله از دست کسی نیست...مقصر دل دیوانه ی ماست......
گله از دست کسی نیستمقصر دل دیوانهی ماست...
در پِیِ پُرسش بی پاسخ این خلق مباشگله هر روز به دنبال چرا خواهد رفت!...
گله از دوست ندارم خوش وخرم باشدخودم انگار به من باز خیانت کرده......
گله از دست کسی نیستمقصر دل دیوانه ی ماست......
گویند به هم مردم عالم گله ی خویشپیش که روم من که ز عالم گله دارم؟...
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم / گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست...