متن بهاالدین داودپور
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بهاالدین داودپور
ای آشنا دلم عجیب غمگین است
کوله بارم غصه ودرد بسی سنگین است
خواهم بگریزم زهمه ازخویشتن ننگین
تن وجان جلا دهم به خون خویش کنم رنگین
زندگی بنداست به یک نفس
خوکنی می روی گوشه ی قفس
درگیروداراین هوس
عاقبت میرسی به جاده ی عبس
بهاالدین داودپور
زبان آدمی دوسردارد
سری چونان نسیمی خوش به طنازی می آیدسوی تو
سردیگرچون نیشترمی ماندوفرومی رودبرجان خونین جگرمی کندترا
بهاالدین داودپور
درخلوت خویشم وچشمانم به دراست
شایدامشب چشم من وفرشتگان تراست
بهاالدین داودپور
غریو هلهله وشادیست درغدیر
اینک امت رابرعلیست تقدیر
علی برنبی وصی برحق سفیر
ازعرش تافرش بانگ تکبیر
الله اکبر الله اکبر
آمدامام ومیرکبیر
علی آن فاتح دلهاشاه شهیر
عالمی محوتماشای علی اسیر
لبیک یاعلی لبیک یاعلی
بهاالدین داودپور. بامداد
این هوای بهاری
بوی خزان برگ ریزمیدهدامروز
بوی مرگی خونین دردل شب
تک سواری افتاده ازاسب
بی جان روی زمین
اهرمن دوش کرده کمین
اززندگی خسته
چشم فروبسته
دل درهوای عروج
به تعجیل می کندخروج
جان زتن آزادورها
درمدارزمان...
بهاالدین داودپور
میان کلبه ی خود
باغچه ای دارم
باچند درخت
بیدی خشکیده
توتی پوسیده
وسیبی کرم خورده
بیدراهربهار رنگی سبز
به تنش می کشم
سیگاری دودمی کنم
وفضاراعوض می کنم
ردسیگار تامطبخ خانه می رسد...
بهاالدین داودپور
درانتهای جاده ای دردل شب
سایه ی تب وآتش لب
امانم رامی گیرد
تامرز دیوانگی وجنون
مانده تنها یک وجب
بهاالدین داودپور. بامداد
کاش میشد پرگشود
کاش میشد تادری ازباغهارابرگشود
کاش میشد شعرآزادی سرود
کاش میشد راه رفت همراه رود
کاش میشد چهره ی غم رازدود
می فرستم برتوای آرام جان
روزی هزاران باردرود
بهاالدین داودپور. بامداد
زندگی با تمام سختی هاش می گذرد همچنان که خوشی های زودگذر هم طی می شود نه ازین ناامیدو نه به آن دلبسته. زندگی خستگی دارد.درد و رنج داردو اندکی شادی همه را با هم باید دید...
عاقبت نیک
بهاالدین داودپور
ای گل زیبای وجود یاعلی
ای قمروشمس وجود یاعلی
ای شب وروزت به سجود یاعلی
عالم همه بحرت به وجود یاعلی
بهاالدین داودپور. بامداد