بهار آمد، دل از جان گل گرفت نسیم از بوی شکوفه ول گرفت سحرگاهان، در آغوش نسیم دلم آرام بود و نرم و سیم فضا چون چشمِ طفلی بیملال پُر از لبخند، روشن، بیجدال کبوتر بود و آوازش بلند به ظهرانگاه، دل از ما میبُرد بند ولی آن روز، صدایش...
بهار آمد، بهار آمد، طلوع صبح یار آمد غم از یک در برون رفت و امید از یک هزار آمد