خود را به تو بسپارم ای دل تو چه می خواهی عقلم شده بی حاصل هر آن چه تو میدانی من هر چه که می کارم بی تو همه بی حاصل حکم آن که تو میدانی فرمان به چه میخوانی
فرمانده عشق یار محبوب تویی دردانه تویی /کمال مطلوب تویی
دلگیرم و دلتنگم و دل سرد و دل آشوب فرمانده ی شرمنده ی یک لشگر مغلوب