بیو فیروزه ای
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو فیروزه ای
🥀دل دادم و وفا ندیدم در این دیار
باید به کوی غربت نشینان سفر کنم 🥀
فیروزه سمیعی
💠نیست معجزه در شهر به جز روی نگار💠
💠من و هم صحبتی و عیش مدام 💠
فیروزه سمیعی
وقتی عشق می بافی
لبخند می شوم در نخ نگاهت
❤️☘️
فیروزه سمیعی
من در ثانیه های کشدار
و ساعت های لجباز
و عقربه های نیش دار
در انتظار نیامدنت
زنگ می زنم🕛
فیروزه سمیعی
💠💠💠💠💠💠💠💠
شمع و پروانه کشیدم بر دفتر خویش
شمع فروزان درخشید و بال پروانه خلید
دود از دفتر دل برخواست به عشق
زود باز آی رخ شمع و نقش پروانه بکش
فیروزه سمیعی
ره بی بازگشت است
مرگ
سفر چرا روی به پیشواز مرگ
🍁
فیروزه سمیعی
وصل او از دادن جان سخت تر
یا حبیبی خواندم و عزرائیل گفت علیک🍃
فیروزه سمیعی
🍃نای و نوای دل من
چنگ و فغان دل من
مست می لعل توام
این من و آن دل من🍃
فیروزه سمیعی
یکی گفت : عه درخته!
اون یکی گفت : آره خرمالوعه!
گفت : یه درخت خرمالو داشتیم؛ تو باغچه
قشنگ بود،
شاخه اش شکست و خشک شد.
اون یکی گفت : چه خوب که دوباره جونه زده ،
یکی گفت : چون ریشه داشته، بهار که اومده ؛ خودش سبز...
عشق زنجیر و دل نخجیر
رهایی نیست ممکن
شکارم من
که صیاد دوست می دارم
دلبری به بی وفایی معروف
دل شکستی تو را سود چه بود💔
فیروزه سمیعی
آمدی خوش آمدی
با شورخورشید آمدی
من اگر پروانه ام
تو با بهاران آمدی
فیروزه سمیعی
من و تو زخمی دست هم شدیم
من یه گل بودم ، تو تیغ رو تن سبز من شدی
فیروزه سمیعی
در تو
دنبال خودم گردم
ولی
نیک می دانم
که این پیدا شدن
آسان نیست...
فیروزه سمیعی
شیرین تر از قندو نبات است کلامت جانا
سوغات از این بهتر و خوشتر مگر هست بفرما
اینقدر به ساز این اون نرقص
یه بارم شده ، به ساز دل خودت برقص
من آن یکی مرغم
ققنوسی برآمده از آتش
هم بال سیمرغ
چهره به چهره ی خورشید
فیروزه سمیعی
راز دل سرگشته را گفتم
رفتی نپرسیدی غم دل را
فیروزه سمیعی
روشن دیده ی دل
به ماه رویت
از دل نرود
هر که ببیند مه رویت
فیروزه سمیعی
به آینه چنان بنگر،
ره بی نشان باز خواهی یافت
به دیده چنان بین که نادیده باز خواهی دید
فیروزه سمیعی
وقتی تو را دیدم
از چشمانم دو ستاره
و از سینه ام
گنجشکی پر کشید و رفت
حال بى تو
باز است در قفس
با این همه نمى پرد
پرنده ی خیال تو
فیروزه سمیعی
از چشمانت بپرس
چند بهار
پرستو
در پستوی نگاهم
لانه کرد و
به هوای آسمان ابری تو پرواز
سیب سرخ
چرا به لبانم
رشک می ورزد
و
رنگ های نارنجی و زرد, شرابی
چرا این قدر به من می آیند
آری
زمستان با من شکل
بهشت بود
که خدا
از...
انقدری که تو مجازی زندگی کردم
تو واقعی زندگی نکردم
دیگه چجوری بهت بفهمونم ازت ناراحتم؟