می رود عمر ، چه در بندِ جهانید شما !
چه توان کرد؟ که عمر است و شتابی دارد
می دانی رفیق خودمان تمام شدیم اما غم مان نه...... برگرفته از کتاب: یک شب از شانه های خدا هم طلبم را برداشتم به قلم:مریم کنف چیان
عمر ضایع مکن ای دل که جهان می گذرد
گذرعمر زمین را می دیدم برلب جویی که زباله ھا می گذشت