تو بر سیاه ِ تخته، سپید می نویسی شکوفه می تکانی، امید می نویسی دراین کلاس کوچک که پنجره ندارد دریچه می گشایی، جدید می نویسی تو بااشاره خود چه راحت و صمیمی برای قفل ذهنم، کلید می نویسی چه نور دلفروزی نوشته تو دارد! مگر برای خورشید رسید می...
کلاس آفتابی دانش، آغوش می گشاید برای معلم کوچک و صمیمی اش. معلم، رنگ مهربانی در کلامش می ریزد تا ابتدای سخن «با نام زیبای دوست»، رنگ و بوی عشق بگیرد. آن گاه پروانه رنگی واژه اش از دهان روشن دانش آموزان پر می گیرد و طنین پرحرارت صدا بر...
مهر که می آید، پاییز آغاز می شود. برگ های درختان که شروع به ریزش می کنند، شکوفه های لبخند کودکان، یکی یکی گل می دهند. در فضای کلاس ها تخته سیاه ها، چشم انتظارند تا دوباره سراپا پر شوند از عطر لبخندهای هم شاگردی ها. کلمات مهربان، بی تابند...