متن سخن
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سخن
برو بخواب! ز درد شبانه هیچ مگو
برای کار خود از درد شانه هیچ مگو
کمر ببند و بکوش از طلوع تا به غروب
دهن ببند و ز اسرار خانه هیچ مگو
به لاک خویش در آیو دروغِ خلق مبین
ز خویش بر احدی صادقانه هیچ مگو
اگر سقای فلک...
تو چقدر سنگدلی محبوبم
اشک در دیده و تو نابینا محبوبم
با نگاهم به تو گفتم نروی اما تو
با کلامت، تو بریدی نفسم محبوبم...
عشق؛ بی پرده ترین سوژه یِ شعرم شده است
بی تو من؛ تا به خودِ حَشر سخن ها دارم.
༺ هرگاـہ لب سکوت مے کنـב چشم سخن مے گویـב
من پریشان تر از آنم که بگویم سخنی
حرف های دل من را ز سکوتم بشنو
دهانم را باز میگذارم
شب تا شب
شاید مهتاب
اندکی بچکد
و گلوی خشکیده ام
تر شود برای سخن گفتن
سخن گفتن از آنچه گذشت بر این اتاق
بر این اتاقِ تاریک، که نامش دل بود...
«آرمان پرناک»
مردم تنها زمانی از حرف زدن پشت سر
شما دست می کشند که دیگر چیزی
نداشته باشید تا در مورد آن حرف بزنند !
چگونه پنهانت کنم ،
وقتی که چشمانم از تو سخن می گویند
کسی که آسمانش به اندازه پنجره ای ست که دارد، هرگز پرواز را نمی فهمد و پرنده هایش همیشه ناتمامند...