شب یعنی گرم گردد تنت با آغوش یار
گفته بودم به تو این بار شما یادت هست !؟ معنی_تو_شدنت_را_به_شما می_فهمی؟
دوسش دارى ؟! دو_حالت_بیشتر_نداره برو_بهش_بگو قبول_کرد_که_قبول_کرد قبول_نکرد دوباره_بگو
ناگهان شبیخون می زند و جان را به لب میرساند خیالت
معنای زندگی من با تو بودن است در کنار تو مفهوم زندگی مفهوم عشق نیز است
روز ها که مدام با منی شب ها هم در خوابم تو چرا نمیخوابی ؟!
یک جای کار می لنگد مگر می شود او تمام من باشد و من یکی از تمام شده هایش
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم
گفتی چه کسی ؟ درچه خیالی ؟ به کجائی ؟ بیتاب تو ام محو تو ام خانه خرابم
من رام دیگری نشوم وحشى توام
من مستم و این مستی من مستی می نیست چون یاد جمال تو کنم مست شوم من
آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد ؟ عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ
رام ترین وحشی ام در بر آغوش تو
بارها پرسیده ای از نحوه ی دل دادنم چشم تو در چشم من دیگر نمی دانم چه شد
گرچه یادی نکند پیش خود اما همه شب دم به دم خاطر او میگذرد از نظرم
تو جان من بودی چگونه بی منی اینقدر ؟
وقتی دلم به سمت تو مایل می شود باید بگویم اسم دلم دل نمی شود
من فقط به چشمان تو مؤمن هستم من فقط به قلب تو مومن هستم و جز قلبت هیچ خدایی ندارم من نه به شیطان باور دارم و نه به جهنم و عذاب آن من فقط به چشمان و قلب شیطانی تو مؤمن هستم
نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دست چشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست
دلتنگ توام ای تو همانی که ندارم
دست هایت را به من بده می خواهم از تمام غم ها برگردم
نفسم بی نفست در قفسم می دانی؟
بار دیگر نگاه پریشانم برگشت لال و خسته به سوی تو می خواستم با تو سخن گویم اما خموش ماندم به روی تو
دلم تنگ است دلم می سوزد از باغی که میسوزد نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری