پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
💕💕💕💕آمدی وقتی که دیگر بی نهایت دیر شدآن جوانی که رهایش کرده بودی، پیر شدآفتاب انتظارت آن قَدر تابید کهپهنه دریای عشقم عاقبت تبخیر شدمن همانم که پُر از شور رسیدن بود؟ نهاز تمام زندگی چشم و دل من سیر شدشور و شوقِ زندگی بعد از تو افتاد از سرمروزهای جمعه نه، هر روز من دل گیر شدبد شدی با من، منم با کل دنیا بد شدمبد شدن بعد از تو راحت، مسری و واگیر شدگریه می کردم نشد جوری که باید خوب دیدچهره ای تار و پریشان آخرین تصو...
تکرار بعضی حرفها مثل تو شیرین استمن دوستت دارم و حرف آخرم این است اعظم کلیابی بانوی کاشانی...