شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
خدا نخواست حلالم شوی، حلالم کنبه حول قوه ی شیطان هنوز یاد توام...
گفت حلالم کن...دقیقا کسی اینو حرفو بهم زد کهبهترین روزای عُمرمو بخاطرش حَروم کردم....
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردیاگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردیاگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من حلالم کن...
دارم میرم از این خونه / که رویاهاش پریشونهاز این کوچه که دلتنگه / از این شهری که دل خونه...