پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
سفَر؛ از سُفره خانه؛ تا سرِ کار،برای کسبِ روزیِ حلالی؛و شب، می آید او، خسته؛ ولی شاد؛نگاهش، ناب؛ چون آبِ زلالی...شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)...
هِناکو مِنه که هِناسَم تونیگُلِ رَنگ وِرَنگ چی سِتارَم تونیهِنام کو نَفَس، اِحتِیاجِم تونیشِراو حَلالِ، امتیازِم تونیهِنام کو هِناسَه، بَهارِم تونیصِدا نالِ نال سَر مِزارِم تونیتو ای تَک سُوار، کُل قَرارِم تونیعَزیز دِلِ هَر ایوارَم تونیبیا تاج گُل سَر مِزارم تونیبیا ای یِ گِلَه کُل چی قِشَنگمکه روشنایی روزگارم تونیه. مارمغان بانو ✍🏻...
زندگی حلال کسانی که عاشقند...
حلال،فقط نان روی سفره نیست....!عشق همحلال اگر نباشدبرکت می رودازتمام آغوشها وبوسه ها ودوستت دارمها.....!!!!...
تا صحبت آغوش تو شد، مرجع مان گفتچون مایه ی ارامش حال است، حلال است......
خدا نخواست حلالم شوی، حلالم کنبه حول قوه ی شیطان هنوز یاد توام...
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالتعمری که حرام تو شد ای عشق حلالت...
هرچه دادم به اوحلالش باد،غیرازآن دلکه مُفت بخشیدم....
گیرم که حرام است لبی تر کنم از تو...پیش نظرت تشنه بمیرم چه؟ حلال است؟...