(چهارشنبه سوری ) کوه کلاه سپیداش را بر می دارد تا به پرستوها خوش آمد گوید باد عطر بنفشه ها را عادلانه تقسیم می کند و زمین بی هیچ درنگی زیر پاهایت سبز من در غروب آخرین سه شنبه ی سال برای گرد گیری افکارم آتش افروخته ام
نه مسیر مدرسه ای برای پرسه ی پسرها نه پشتک وارو و تک چرخ زدن نه دانشگاهی که جزوه ای گم شود نه حمام عمومی و سفره ی ختم انعامی که مادر ها عاشق عروس شان شوند و نه حتی دیدن گریم گردی صورت در کوچه و بازار وقتی ماسک...