(چهارشنبه سوری ) کوه کلاه سپیداش را بر می دارد تا به پرستوها خوش آمد گوید باد عطر بنفشه ها را عادلانه تقسیم می کند و زمین بی هیچ درنگی زیر پاهایت سبز من در غروب آخرین سه شنبه ی سال برای گرد گیری افکارم آتش افروخته ام
در جشنِ چهارشنبه ات دنبالِ آتشی؟! از من گذر بکن که سوخته ی تواَم سورت مبارک و سال ات به سلامت
*سیاوش* رابشناسیم یکى از مظلومترین چهره هاى شاهنامه است که وقتى زن پدرش سودابه ، به او دل بست هرگز به مکر نامادرى گرفتار نشد.. تااینکه این جسارت به گوش پدرش کیکاووس رسید و شدیدا مورد خشم او گردید ، سیاوش از پدر خواست تا براى اثبات پاکى و بیگناهیش...
تو مسیر رسیدن بهار شاخه های خشکیده ی دلتو تو آتیش امروز بسوزون تا گرم شه دل مهربونت چهارشنبه سوری مبارک
سوختن غصه هات ، تو آتیش آرزومه چهارشنبه سوری ، بر تو آتیش پاره مبارک ...
در بدترین شرایط زندگی بخاطر داشته باش همانطور که گاهی نمی توان جلوی آمدن اتفاق بد را گرفت همانطور هم نمیتوان جلوی اتفاق خوب را گرفت درست مثل رنگین کمان پس از بارش بارانهای تٍُند درست مثل همین چهارشنبه سوری درست مثل همین بهار که هیچ قدرتی نمی تواند جلوی...
آتیشی که تو قلبم روشن کردی هیچ آتش نشانی نمی تونه خاموش کنه! چهارشنبه سوری مبارک عشقم
زمانی عید نوروز عالمی داشت درختان گل و پرمیوه ای داشت زمانی عیدها باصفابود میان مردمان مهرووفابود زمانی چهارشنبه. سوری بیخطربود پریدن روی آتش مختصر بود زمانی مردمان یکرنگ بودند به دوراز حیله و نیرنگ بودند زمانی شب نشینی ها بپابود محافل ،گرم اما بی ریا بود زمانی عاشقان نایاب...
عشقم چهارشنبه سوری مبارک ایشالا غصه هات بسوزه شادی هات گر بگیره
در چهارشنبه سوریِ امسال ترقّه و فشفشه و امثالهم به کار من نمی آیند سهم من از امشب یک بالنِ آرزویِ سرخ است و یک ماژیک ک نامت رو آن حک کنم ... میفرستمش بالا به سمتِ خدا . آرزویِ امشبم را از میان تمام آتش بازی هایِ زمینی دور...
پشیمان هم که باشم رنگ آسمان عوض نمی شود مثل بوته های نیم سوز یادگار مانده ام از چهارشنبه سوری شادمانه پریدی از سرم عطر تو از شیشه های درباز پرید خورد به ذهن پنجره های بسته ماند!
به رسم و آیین پیشینیان به پاس خون سیاوش چهارشنبه سوری را بر پا کنیم تا در آتش عشق بسوزانیم هر سیاهی و زشتی را و نیکو صفت و سربلند ادامه گر حدیث خوبی و مهربانی باشیم
چهارشنبه سوری شبی است و میگذرد... مانده ام با آتشبازی مداوم چشمانت چه کنم
روزی که بیایی، جشنی از بوسه راه می اندازم و شب را بسان چهارشنبه سوری، نور افشان خواهم کرد.
تق تق فش فشه، فاصلمون کم بشه، هیزم و نفت آتیش، دوس دارم خداییش، سیب زمینی به سیخه، عکس گلت به میخه، غماتو بیار فوتش کن، کینه داری شوتش کن، هوا بهاری میشه، سرما فراری میشه، زردی ازت دور بشه، هرچی میخوای جور بشه. چهارشنبه سوری مبارک
امیدوارم پماد سوختگی داشته باشی چون یه بوس داغ برات فرستادم. چهارشنبه سوری مبارک
دستای تو یعنی پناه یعنی یه تیکه از بهشت میشه با یه لبخند تو حافظ شد و غزل نوشت چشم تو امضای خداس ، تنت یه سرزمین نو حالا می فهمم که چرا سفر می رفت مارکوپولو حالا می فهمم واسه چی یک دفعه عاشقت شدم دیدم چقدر میشناسمت درس...
الهی خواهری هر چی غم و غصه و آدم حسود دورت هست امسال تو چهارشنبه سوری بسوزن... چهارشنبه سوریت مبارک عزیزم
ای آتش هورمزد؛ پیوسته افروخته باش در این خانه، روشن باش در این خانه، فروزان باش در این خانه تا دیر زمان، تا رستاخیز بزرگ و نیک. ارزانی ده به ما ای آتش هورمزد، رامش آسوده، روزیِ آسوده، زندگی آسوده، رامش فراوان، روزی فراوان، پارسایی کامل. ای رهاننده از سختی...
چهارشنبه سوری آخرسال بپراز روی آتش و نیت کن نکبت برود و روزهای خوش بیاد فقربرود و ثروت بیاد و به رسم این روز بخوان زردی من از تو سرخی تو از من...
چهارشنبه سوری این سنت اجدادی بر شما دوست گرانقدرخجسته باد،جان وروح تان سرشار از گرمای آتش اهورایی برده ست به قاف ها مرا آتش تو ققنوس ترم همیشه با آتش. تو سرخ است اگرچه گونه هایت اما سرداست بگو وطن، چرا آتش تو؟!
اگه ولنتاین هم رفت و عشقت بهت کادو نداد باهاش بهم نزنیا... نگهش دار، چهارشنبه سوری آتیشش بزن
آتش روشن کردم و عهد کردم تا خاموش شدنش دعایت کنم میدانم به آنچه میخواهی میرسی ، چرا که من هر بار یک هیزم اضافه میکنم ! چهارشنبه سوریت پیشاپیش مبارک
عزیز دلم سوختن غم هایت را در چهارشنبه ی آخر سال آرزو دارم.چهارشنبه سوریت مبارک
