متن خاطراتم

بهار آمد ! رفت!
تابستان آمد ! رفت !
پاییز هم آمد ! اما انگار آمده که نرود !
تمام شو لعنتی ! کم مانده خاطراتم ماشه ی اسلحه را در قلبم بچکانند ...!

ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺑﺮﻡ
ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﺷﯽ!
ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻢ ...

ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺑﺮﻡ
ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﺷﯽ
ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻢ ...


️️️

دم دمهای غروب
دنبال دلم می گردم
در کوچه هایِ تنگِِ خاطراتم
آنجاها که؛
به هم گره خورده بودن!!!
آه می گردم.....
آه می گردم....
زیر درختی بزرگ
در میان ترانه ی مادر
خیلی وفتها تنورش گرم نبود
اما دلش گرم بود
میل پختن ؛
ماندن ..
سبز شدن
از...

هیچ‌کس جای تو را در خاطراتم پر نکرد
بردی از یادم ولی یادت فراموشم نشد ...