در تنور سالهای دور تو، آتش من، هیزم هر دو، سوختیم آتش ِ زیر خاکستر شدیم باد بوزد، شعله میگیریم یکبار دیگر پر می گیریم
تنور می سوزد ترازو اه می کشد ما، هرغروب بایک بغل داغ سنگک به خانه بازمی گردیم .//
دم دمهای غروب دنبال دلم می گردم در کوچه هایِ تنگِِ خاطراتم آنجاها که؛ به هم گره خورده بودن!!! آه می گردم..... آه می گردم.... زیر درختی بزرگ در میان ترانه ی مادر خیلی وفتها تنورش گرم نبود اما دلش گرم بود میل پختن ؛ ماندن .. سبز شدن از...