سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
در تنور سالهای دور تو، آتش من، هیزم هر دو، سوختیم آتش ِ زیر خاکستر شدیم باد بوزد، شعله میگیریم یکبار دیگر پر می گیریم...
تنور می سوزد ترازو اه می کشدما،هرغروب بایک بغل داغ سنگک به خانه بازمی گردیم .//...
دم دمهای غروب دنبال دلم می گردمدر کوچه هایِ تنگِِ خاطراتمآنجاها که؛ به هم گره خورده بودن!!!آه می گردم.....آه می گردم....زیر درختی بزرگدر میان ترانه ی مادرخیلی وفتها تنورش گرم نبوداما دلش گرم بودمیل پختن ؛ماندن ..سبز شدناز چشمهایش می بارید....برمی گردم ....مادرم؛کوچه های تنگ؛با اشکهایم.......