بچه بودم، بادبادکای رنگی دلخوشی هر روز و هر شبم بود خبر نداشتم از دلِ آدما چه بی بهونه خنده رو لبم بود کاری به جز اَلک دولَک نداشتم بچه بودم، به هیچی شک نداشتم بچه بودم غصه وبالم نبود هیشکی حریف شور و حالم نبود بچه که بودم آسمون...
تو جون منی، تو عاشقی رو تو این دنیا مهمون منی دشت خشکیده م، تو امید و بارون منی تو شروع من و تو تموم منی با تو به دل دریا زدن عشقه زیر بارون با تو قدم عشقه حتی کنار تو حال بدم عشقه عزیز دلم خاطره هات چقد...
عاشق شدن در سی سالگی چیز عجیبی است دیگر مسیر را با شمع روشن نمیکنی خانه را گل باران نمیکنی شبیه روزهای پر شور جوانی نیست دوست داری ساده کنار هم بنشینید و چای هایتان بار ها سرد شود عاشق شدن در سی سالگی تب کافه گردی ندارد ولی دوست...