خسته ام حوصله ام لای بادگیرهای شمال دم کشیده است دلم هوای چای دست های تو را کرده یک استکان! پر رنگ!
دیگه رویایی ندارم دیگه سیگار نمی کشم دیگه حتی داستانی ندارم بدون تو زشت و نا پسندم بدون تو کدر و پستم مثل یتیمی در پرورشگاهم دیگه میلی به زندگی ندارم زندگی من از وقتی رفتی ایستاده هیچی ندارم و حتی بسترم به سکوی ایستگاه تبدیل شده از وقتی رفتی...