باز رخ زیبا و چشمان تو را دیدم حیف ساعت زنگ خورد و از خوابت پریدم
پاییز است و جای خالی تو،ای کاش نبود بهر این عاشق چنین فصلی،ای کاش نبود
گ ر بد و خ وب تو را ببینند آخ ر میروند هر چہ خوبے نزد توست نثار خویش ڪن:)
بر دلم آمد ولی زخمی دگر بر جان گذاشت من به قربان دو چشمت جان من قابل نداشت