سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
پاییز است و جای خالی تو،ای کاش نبودبهر این عاشق چنین فصلی،ای کاش نبود...
پس از آنکهآوازِ سیاهِ آینه راپاک نمودیدسراغِ گلدان بگیریدو در قلبِ نمدارشیک جای خالیِ خوب بکارید«آرمان پرناک»...
بعضی وقتا که دلم تنگ میشهوقتایی که از خودم بیزارمبه هوای یکم قدم زدنچتر تنهاییمو برمیدارممیزنم دل به دل خیابونا زیر بارونی که نم نم میزنهجای خالیه تو هم حس میشه این هوا هوایه با تو بودنهیه نفر دلش میخواد تو این هوا خودشو جا کنه زیر چتر توکی از این کوچه گذشتی که هنوزمونده تو هوای کوچه عطر تو..._برشی از ترانه...
جای خالی آدم ها را درک می کنمنه در قلب هابلکه قلب خودم را درک می کنموقتی کسی رفته و جای خالی می گذاردبه وقتی که دوستی رخنه می کندهر جا که هستند، هر جا که رفته اندجای خالی آن ها در قلبمان باقیستشعری کوچک به افتخار آدم هایی که رفتند و جای خیلی خالی برایمان به جا گذاشتند....
می گویم برواما تو بمان!بمان و پر کن تمام جاهای خالی که تو را کم داردرعنا ابراهیمی فرد...
جای خالی آدم ها اولش ترسناکه، بعد غم انگیز می شه، بعد عادت می شه، بعد کم کم از تنهاییت ، لذت هم می بری، آخرشم کلا دیگه برات مهم نیست؛ فقط همیشه یه جای خالی هست که نمی شه کاریش کرد..!…...
وٓمن بوسیدمجای خالی ت رابه تکرار...
سهم عشق همین استگاهی جای خالی گاهی جای دیگریگاهی هم ماندن و ماندن و ماندن...
یه وقتایی همچی هست اما همچی کافی نیست.چون اصلا کافی نیست چون اونی که باید باشه نیست...
آخر هفته که می شودجای خالی ات خالی تر می شودخاطره های نبودنتتنهایی های عقب افتاده ام راتا صبح پُر می کندنه چای دلتنگی از دهن می اُفتدو نه این صندلیدست از نبودنت بر می داردهر جایی تو را کم داردهمه ی آمدن ها تو را کم دارند...
منم و خانه ای سرشار از عطر تو قاب عکس های خاک گرفته ات پنجره ای که دیگر باز نمیشود و شومینه ای که گرم نخواهد کرد و صدای قدم هایی که نزدیک نمیشود و سرمای خاطراتی که از لباس گرم عبور میکند و...جای خالی تو! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
نگو دلت بازم تنگ شده؟! ما که تازه همو دیدیم آره تنگ شده! دلتنگی من به اینکه کِی تو رو دیدم ختم نمیشه دلتنگی من یعنی ی جای خالی که می خوام با شنیدن \من هم همینطور\ از زبان تو پر بشه! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
جای خالی میتواند یک صندلی خاک گرفته گوشه ی ایوان باشد میتواند یک خلأ به بزرگی هستی باشد! بستگی دارد قبل از رفتنت در حد یک صندلی قلبم را اشغال کرده باشی یا تمام دنیای من در تو خلاصه شده باشد...فرق میکند! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
کنار یادتهر روز و هر ساعتبا یک آهسه نقطه میگذارم...این جای خالیبا هیچ چیز جز توپر نمیشود,,پدر...پدر روزت در آسمان هامبارک...
جای خالی بعضی آدما دیگه حتی با خودشونم پر نمیشه......
بعد از رفتنت خودم را نمیکشم...️نفرینت هم نمیکنم...فقط آنکَس که جای خالی اترا برایم پر میکندچنان خوشبختش خواهم کردکه جای او نیستی برای خودتلعنت بفرستی..........
بی تو جهان یک جای خالی بیشتر نیستتابوده این بوده همیشه یک نفر نیست.....
پنجشنبه ها و جاهای خالی... به پنج شنبه که می رسیم... جای خالی ها ... خودشان یکی یکی ردیف می شوند... یکی دیگر نمی آید یکی از دور پیداست یکی در قاب عکس...و یکی هم هست اما انگار نیست!...
برای کسی که نمیخواهدپیش تو باشد ،دلتنگی و غمِ جای خالی اشحماقتی بیش نیست...
کسی که حضورت را ندید!بگذار تا ابد با جای خالی ات دست و پنجه نرم کندگاهی رفتن و نبخشیدن لطف است نه ظلم!...