ای مرگ! پیش از آنکه بیایی دری بزن
درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت ای روزگار! سیلیِ محکمتری بزن
به عقل سر بسپارم دعای خلق این است روا مباد دعایی که عین نفرین است رهایم از هوس دیدن بهشت که عشق طمع بریدن از این سفره های رنگین است اگر چه دین مرا گیسوی رهای تو برد کسی که بنده ی موی تو نیست بی دین است تو هم...
مرا چون موج، دوری از تو ممکن نیست ای ساحل هزاران بار ترکت کردم اما باز برگشتم ...