رنگ انار و عطر شهریور هنگامه ی غوغای پاییز است ...
یک نفر نیست صدایم بزند برگردم، می برم با چمدان این همه تنهایی را
لبم هوای لبت را دلم هوای دلت عجب هوای عزیزی میان فکر من است و مانده ام که بگویم : ؟؟؟؟ تنم هوای تنت
با هر چه هست غیر نگاهت غریبه ام ای با من از تمامی دنیا غریبه تر
من حادثهای هستم ! دلواپس افتادن می افتم و پایان را آغاز نخواهم کرد …