پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نه تو میخوای که برگردینه من هم نفست میشمفقط گاهی تو این روزاهنوز دلواپست میشمدوباره عشقو برگردونبه تار و پود این خونهبرات دلواپسه اینجایه دیوونه یه دیوونه_برشی از ترانه...
کفتری پرهای سفید رنگ روی سر فرزندش را میچید گفتن چه کاریست میکنی؟گفت چه کنم دلواپسم میدانم بسیار زیبا هستن ولی به جرم همین زیبایی به چنگال اسارت می افتد ،کفتر و پرنده ها باید آزاد باشند نه در قفس ✍🏻 متن اموزنده و هنجارهای اجتماعی نویسنده :المیرا پناهی درین کبود ....
در من حلول کرده راس ساعت باران بغضی ترک خورده و من دلواپس لانه ی چکاوکم حمدالله رزازی بروجنی...
دنیایِ بعد از رفتنت مثل سراب استبا قرصهای هرشبم حالم خراب استتا انتهای مرزِ بیداری نشستم شب تا سحر چشمم به روی عکسِ قاب استعاشق که باشی ابتدا باید بدانیدنیای تو اندوه ممتد، اضطراب استهرلحظه غرق عشق بودن هم همیشهمانند یک پرسش شد امّا بی جواب استتقدیر با من باز هم لج کرده انگاربازیچه ی دستش شدن توصیفِ ناب استپودِ مرا از تارِ تن از هم گسست وروحم جدا از تن شد و گویی که خواب استدلواپس فردای نامعلوم هستماین زندگی چ...
همه چی تمام شد ؟ به همین راحتی ؟لابه لای حلالیت خواستن هایتان برای سال جدید و در میان سفره هفت سین و تنگ خالی از ماهیتان یک لحظه مکث کنید و جواب من را بدهید .همه چی تمام شد ؟ سیل؟زلزله؟ کرونا ؟ دختر آبی ؟ سردار سلیمانی ؟باورم نمیشه که انقدر راحت لبخند می زنید و جلوی تلویزیون لحظه شماری می کنید برای شنیدن صدای توپ سال نو !!! پس جواب گریه هایمان چی ؟شما بروید به سلامت ، من نمی آیم .حساب من و این سال صاف نشده است این سال هل هلکی خرید کردن ...
مردم شهرم از این جور زمانه خسته اندروز و شب در سایه ی سنگین درد آشفته انددر خیابان های شهرم می کشند آژیر دردمرد و زن، پیر و جوان دلواپس از این حجم دردکادر درمان از همیشه خسته تر، دلسوزترپیش خلق و خالق اما همچنان محبوب ترای خدا کاری بکن، این درد امانها را بریدمنجی عالم تویی، هرگز نگردم نا امید...
اولین باران پاییز را به اولین بوسه ات می توان تشبیه کردشیرین، گس و غمگینانگار که همین اول راهدلواپس خشکسالی باشد...
کی می رسد آن روز که من مال تو باشمهی محو تماشای پر و بال تو باشمانگار خدا خواست و تقدیر چنین بودیک عمر من آواره به دنبال تو باشمای کاش که در باغ نگاهت شده حتیمن کال ترین میوهٔ هر سال تو باشمدور قد ناز تو بگردم که در این شهرمی میرم اگر بی خبر از حال تو باشمای کاش تفآل که زدی باز به حافظدر فال تو، من مال تو، من مال تو باشممن دوست ندارم که رها باشم از این غمبگذار که دلواپس احوال تو باشم....
زن ها رو بهتر از خودشان می شناسمهمینکه عطر میرنی دلواپس می شوند...
نگاهم که می کنیستاره می خنددماه می تابدو عشق در دلم باله می رقصد.....جهان کوچکم چشمان توستکه دریا دریا بی تاب من استو به وسعت آسمان دلواپسم... ..آبی آراممنام دیگر تو باران استکه می باری بر منو تن خستگی هایم را به باد می دهی ..نگاه کنستاره ها می خندندماه می تابدو من چه عاشقانهدر آغوشت بخواب می روم .......
خوبِ مندست احساست را بگیر،تمامش رابرای خودت کنار بگذار،بی خیال عبورِ سایه های توخالی وسرد،درسکوتِ لحظه های بارانیفقط خودت را سخت درآغوش بگیر،بی بهانه،گرم،بهاری...برای خودت شعر بگو...قربان صدقه خودت برو...ترانه ای از نقشِ وهم انگیز یک لبخند...دلواپس نباشفردا هوای دلت افتابی میشودودیگراثری از عروسک های خیمه شب بازی سرگردان،در دنیای دخترانه ات نیست........
قرارمان یک شب کنار اسکله ی ناز چشمانتتو نگران بی قراری های دلممن دلواپسِ بی تابی های آغوشتحالا برای چند دقیقه ابراز دلتنگیبرای چند دقیقه ابراز بی قراریو به اندازه ی یک دوستت دارم....مثل پیچک بپیچ به جانم که من تو رابی قرار تر از هر بی قراریبی قرارترم... ️️️...
خدایا تورا کم دارم! وقتی هنوز نگران فرداهای پر استرسم هستم حتما کم دارمت.وقتی غم و مشکلات ضعیفم می کند و با یک سیلی باد براحتی خمیده می شوم حتما کم دارمت.می خواهم آنقدر زیاد داشته باشمت که هیچ کدام به چشمم نیاید.نه حسرتی،نه غمی و نه مشکلی!دیگر دلواپس هیچ نشدنی هایی نباشم و فقط دلم به بودنت گرم باشد.تو را که زیاد داشته باشم دیگر هیچ کدام حریفم نمی شوند!...
هر شباز قاب عکس بیرون می آیدچرخی در خانه می زندکنار تختم می نشینددلشوره هایمرااز روی موهای نقره ایمکنار می زندپانسمان قلب مجروح مراعوض می کندو دوباره به قاب باز می گرددمادرم چه در خاکچه در قابهمیشه دلواپس من است !...
وقتی دلواپسِ اجاره خانه و صورت حسابِ قصاب هستی ، دیگر نگرانیِ چندانی برای آزادی نخواهی داشت !...
دلمپر از رسیدن استدلواپس افتادنام نیستی،تو به فکر سبدی!...
اون درخت سربلند پرغرورکه سرش داره به خورشید میرسه منم، منم!اون درخت تن سپرده به تبرکه واسه پرنده ها دلواپسه منم، منم!......
من حادثهای هستم !دلواپس افتادن می افتم و پایان را آغاز نخواهم کرد …...