خداوندا! سفرهای پدر را هماره، بی خطر کن؛ بی خطر کن! چون او، بی حد، به فکرِ خانواده ست، خودت، کارِ پدر را پرثمر کن! شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)
بوی یلدا را می شنوی؟ . انتهای خیابان آذر... . باز هم قرار عاشقانه ی پاییز و زمستان . قراری طولانی به بلندای یک شب . شب عشق بازی برگ و برف... . پاییز چمدان به دست ایستاده! . عزم رفتن دارد... . آسمان بغض کرده و می بارد.. ....