سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
خداوندا! سفرهای پدر راهماره، بی خطر کن؛ بی خطر کن!چون او، بی حد، به فکرِ خانواده ست،خودت، کارِ پدر را پرثمر کن!شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)...
بوی یلدا را می شنوی؟.انتهای خیابان آذر....باز هم قرار عاشقانه ی پاییز و زمستان.قراری طولانی به بلندای یک شب.شب عشق بازی برگ و برف....پاییز چمدان به دست ایستاده!.عزم رفتن دارد....آسمان بغض کرده و می بارد...خدا هم می داند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنی است....کاسه ای آب می ریزم پشت پای پاییز ...و... تمام می شود.پاییز، ای آبستن روز های عاشقی ، رفتنت به خیر....سفرت بی خطر.....یلداتون مبارکیلدا بهانه ا...