پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چشماتو ببند، باز کن؛ سه کلمه ای رو بنویس که تعریفش می کنه.نوشتم: شراب، آزردگی، فراق.نوشتم خواستن، ابتلا، نخواستن.نوشتم بوسه، سکس، وداع.نوشتم آغوش، نوازش، خشم.خط زدم همه رو، داشتم دکتر رو عاشق تو می کردم.نوشتم جان من است او.دکتر گفت این چهارتا کلمه شد.گفتم من رو حذف کن، من رو همه حذف می کنن، عادت دارم.لبخند زد و برام قرص های تازه نوشت، که یکیش صورتیه، رنگی که دوست داشتی.تو چی؟تو بلدی کسی رو که دوست داری تو سه کلمه تعریف...
اندیشه و ذهنت را با مذهب،سکس و تلویزیون مشغول می کنند و تو در تصورات خود را رها،نابغه،آزاد اندیش و با استعداد می بینی اما تا آنجا که من می بینم،تو همچنان رعیت لعنتی حقیر هستی....