یک زمین را آب دادم، خویش را خسخانه ساخت زهر بر خاکی زدم، گل داد و یک گلخانه ساخت مشرکی را دل شکسته دید ابراهیم من عهد بر هم زد، تبر انداخت، یک بتخانه ساخت عاقلی تا وصل هر مخروبه را با ماه دید دل به هر سیلاب و طوفان...