عصر جمعه دختری ست که: دلتنگ می شود، غروب می گیرد بغض می کند، شفق می شود می گرید و گیسو می افشاند باران بهاری نازل می شود شب با بستن چشم هایش خورشید را خاموش و برای دیدن \صبح وصال\ به رویا می رود... ارس آرامی