گیجم و قرن هاست گم گشتم، در شب خسته ی جهان خودم مثل اصحاب کهف در خوابم، مانده ام دور از زمان خودم ورق خفته در کتابچه ام، کودکانه مرا \طیاره\ بساز بپران و کمی بلندم کن، نیست پرواز در توان خودم دل من قسمتش پریشانی ست، شاعرم عادتم خود...
بعضی چیزا خیلی بده مثل بین زمین و آسمون مردن روی زمین پرواز آسونه تو آسمون سخته زمین خوردن! اینکه زمین تو مشتته اما خارج شدی از دید هر رادار اینکه بفهمی آخر خطی از خنده های تلخ مهماندار فک کن یه طیاره پر امید از روی باند زندگی باشه...
آتش به دل است و خانه ها ویرانند مردان و زنان همیشه سرگردانند طیاره و کشتی و قطار و ماشین … تابوت بزرگ ملت ایرانند