دلم پُر ز خون است از این خاکزار ز تیرِ جدایی، ز زخمِ فشار شده کینه قانون این روزگار نه اشکیست باقی، نه بویی ز یار نه دستی به یاری، نه شانه به غم فقط مانده سرمای ظلم و ستم نه فریاد رسم است، نه نغمه حلال فقط بغض پنهان...