دست من گیر که این غمزده تنها شده است عاشقم باش که دل خانه ی غم ها شده است دل و دین باخته ام من به تمنای لبت نظری کن که دلم عاشق و رسوا شده است شب تنهایی ما را که نباشد سحری لااقل شمع شبی باش که یلدا...
ای عزیزای دلم یه روزی ایوون از پرستوها پر میشه باز ای عزیزای دلم یه روزی سبزه رو باغچه ها چادر میشه باز ای عزیزای دلم دوباره غصه ها از دلامون رونده میشن ای عزیزای دلم یه روزی غزلای مهربون خونده میشن