با گردش روزگارمان چرخیدیم گاهی گل شادی و گهی غم چیدیم یکسو غم نان بود و دگر سو غم جان از معنی زندگی همین فهمیدیم .. .. بهزاد غدیری
دور از تو در این شهر مرا حوصله ای نیست در یاد تو غرقم به دل امّا گله ای نیست جاریست به شریان تنم بارقه ی عشق تا لحظه ی تسخیر دلم فاصله ای نیست «بهزاد غدیری»