متن کاشان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کاشان
هرچند گل گلشن کاشان هستم
دارم عطش و تشنه ی باران هستم
همسایه سهراب شدن یعنی که
سرسبز تر از شمال ایران هستم
باران بهار و عطر احساسم باش
خوش رایحه و رنگ گل یاسم باش
بازیگرِ صحنه های ِ حساسم باش...
بهزادغدیری
شهر کاشان کم ندارد از قم ونصف جهان
میشود استان اگر باشد کسی مرد عمل😉
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
شهر کاشان فصل گلگشت بهارش بهتر است
عطر خوشبوی گلابش ازهمه دنیا سر است
برزکش بهتر ز چالوس و شمال و اردبیل
قمصرش باعطر گلهای معطر برتر است
فین و راوند و نیاسر شهر نوش آباد هم
باغ های باشکوهش شهره ی بوم وبر است
اردهالش با هوای دلکش و...
همه ی حرف مرا می دانی
ننویسم هم اگر، می خوانی
و چه خوشبوست هوایت اینجا
تو گلی! وسوسه ی کاشانی!
تو طلوع خزری با هر صبح
تو خلیجی! ابدی می مانی!
تو دماوند غرورم هستی
به خدا سبزتر از گیلانی!
من و دریا به تو عادت داریم
تو تلاطم...
شاعر شده ایم و سخت در حاشیه ایم
شخصیت برجسته ی این ناحیه ایم
دنیا هم اگر اسیر دریا بشود
ما غرق ردیف کردن قافیه ایم
بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی
دلتنگم...
می خواهم بدانم بهشت چگونه است
پس آغوشت را بگشا...
و مرا به معجزه دعوت کن
مسیح چشمانت به جسم مُرده ام روح می بخشد.
آغوشت را بگشا...
شاید این آخرین فرصت باشد برای دیوانگی...
***
هوای دلم تمامْ وقت ابریست
مرا به شکوه چشمانت مهمان کن
من در...
می دانم که بعد از من
اتفاق خاصی که نخواهد افتاد...
فقط هیچ مردی اینگونه بیمار گونه
آوای طنین انداز صدایت را
در زندگی اش جا نمی گذارد...
بعد از من هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد.
فقط...
هیچ کسی شاعرانه های تو را اینگونه زندگی نخواهد کرد.
بعد از من...
«خیال عاشقی»
خوشم ،کنارِ خیالت دوباره من مستم
که در به روی همه غیر از عشق تو بستم
خوشم کنارمی و با منی و در قلبم
چه خوب بعد تو از چشم دلقکان رستم
تو نور عشقی و تابیده ای به سمت دلم
میانِ هاله ای از تو ، گیاه...
در نگارستان عشق ، مشق من چشمان توست
آرزویم دیدنِ آن چهره ی خندانِ توست
...
...
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
می روم تا که به دنیای جدیدم برسم
خواهشا پیش چِشَم هیچکسی پر نزند...
..
..
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
دل مردگان معنای احیا را نمی فهمند
فرق غروب و صبح فردا را نمی فهمند
آنها که سیرابند رنج تشنگی ، حتّی
طعم خوش آب گوارا را نمی فهمند
شب خفتگان هم در سکوتِ مبهم شبها
حال دل غمگین و تنها را نمی فهمند
صحرانشینان بیابانهای لَمْ یَزرع
بی شک...
با گردش روزگارمان چرخیدیم
گاهی گل شادی و گهی غم چیدیم
یکسو غم نان بود و دگر سو غم جان
از معنی زندگی همین فهمیدیم
..
..
بهزاد غدیری
من چقدر خاطره ی نداشته دارم از تو ،
چقدر قرار های نگذاشته ،
کافه های نرفته ، نیمکت های ننشسته ،
چقدر دوستت دارم های نگفته ،
حرف کمی نیست وفاداری به دست هایی که تابحال لمس نکرده ای .
..
..
بهزاد غدیری