دوش به خواب دیدهام روی ندیدهٔ تو را وز مژه آب دادهام باغ نچیدهٔ تو را قطره خون تازهای از تو رسیده بر دلم به که به دیده جا دهم تازه رسیدهٔ تو را با دل چون کبوترم انس گرفته چشم تو رام به خود نمودهام بازِ رمیدهٔ تو را...
در باغ گل نرگس و سوسن خوش بو در این دلم آتش عشقت افروز بو در شب هجر تو پروانه ای می شوم جانم را در پی تو افروز بو در چشمانت رازهایی پنهان است دلم در حال شکفتن راز بو با لبخندت به دلم زندگی می دهی عشق تو...